خاطره از حج
يك سال مي خواستم به حج بروم، با خود گفتم: امسال مي خواهم حجّم، حجّي حساب شده باشد. لذا از يك هفته قبل شروع كردم به مطالعه آيات و روايات حج و بعد به سراغ حسابرسي مالي و وصيتنامه رفتم، از دوستان و بستگان حلاليت طلبيده و براي اينكه حج مقبولي باشم، نيت كردم به نيابت از امام زمان عليه السلام به حج بروم. غسل توبه كردم، غسل حج كردم و به خيال خودم حج شسته رفته اي را شروع كردم.
در پله هاي هواپيما ندايي مرا ميخ كوب كرد؛ آقاي فلاني تو كه قصدت را خالص كرده اي و به نيابت امام زمان عليه السلام راهي مكه هستي، آيا اگر وظيفه ات انصراف از حج و اعزام به روستاي كوچكي در منطقه اي دور دست و حديث گفتن براي عده اي محدود باشد، انجام وظيفه مي كني؟
ديدم دلم به سمت مكه است، نه وظيفه.
گفتم: خدايا! از تو متشكرم كه در لحظه هاي حساس مرا به خودم مي شناساني.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فهيمه دباغ طهماسبي در 1396/06/23 ساعت 06:10:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید